معنی انوار و پرتوها

واژه پیشنهادی

حل جدول

انوار و پرتوها

لوامع


پرتوها

انوار


از پرتوها

آلفا، بتا، گاما، ایکس

لغت نامه دهخدا

انوار

انوار. [اَن ْ] (اِخ) رجوع به قاسم انوار شود.

انوار. [اَن ْ] (ع اِ) ج ِ نور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء): لمعان انوار سروری در جبین او مبین گشته. (گلستان).
چراغ را که چراغی ازاو فراگیرند
فرونشیند و باقی بماند انوارش.
سعدی.
|| ج ِ نَوْر به معنی شکوفه ها. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء): آسمان از عکس صفاء انوار اشجار و انوار ازهار که هریک رشک شاخ سنبله و خوشه ٔ پروین و ثریا... (ترجمه ٔ محاسن اصفهان).
ز بس بدایع چون بوستان پر از انوار
ز بس جواهر چون آسمان پر از انوا.
مسعودسعد.
|| ج ِ نار (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).آتش ها. رجوع به نار شود.

انوار. [اِن ْ] (ع مص) ظاهر گردیدن. (از اقرب الموارد). آشکار گردیدن. || روشن شدن. || روشن کردن جای و جز آن. || گل کردن درخت. || خوب روی شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به اناره شود.


قاسمی انوار

قاسمی انوار. [س ِ ی ِ اَن ْ] (اِخ) سید معین الدین قاسم انوار. رجوع به قاسم انوار شود.


قاسم انوار

قاسم انوار. [س ِ م ِ اَن ْ] (اِخ) سید علی بن نصربن هارون بن ابوالقاسم حسینی یا موسوی تبریزی ملقب به معین الدین یا صفی الدین و متخلص به قاسم و مشهور به قاسمی و شاه قاسم، عارفی است فاضل و شاعری است ماهر از اکابر صوفیه و عرفای قرن نهم هجری که در اصول طریقت و سیر و سلوک دست ارادت به سلطان صدرالدین موسی بن شیخ صفی الدین سید اسحاق اردبیلی جد سلاطین صفویه داده و در خدمت آن پیر روشن ضمیر ریاضات بسیاری کشیده و هم از طرف او به قاسم الانوار ملقب گردیده و صحبت شاه نعمت اﷲ ولی ماهانی را نیز دریافته و در قزوین و سمرقند و گیلان و هرات و خراسان سیاحتها کرده و در هرات به ارشاد عباد آغازیده و محل توجه عامه گردیده و نفوذ بسیار داشته و به همین جهت شاهرخ میرزا به هراس افتاده و صلاح شاه را در بیرون شدن قاسم از هرات دیدند. قاسم مدتی در بلخ و سمرقند روزگار گذرانید و مشمول عنایت الغبیک گردید و سرانجام در اثنای مراجعت به وطن خود در قریه خرجرد یا قصبه ٔ لنکر جام از توابع نیشابور به مناسبت لطافت آب و هوا اقامت کرد و به سال 835 یا 837 یا 838 هَ. ق. در همانجا وفات یافت و در اواخر قرن نهم به امر امیرعلی شیرنوائی عمارتی زیبا بر قبر وی بنا کردند. وی تألیفاتی دارد. او راست: 1- انیس العاشقین. این کتاب مثنوی فارسی است. 2- تذکره الاولیاء یا مقامات العارفین و این نیز مثنوی است. 3- دیوان شعر مشتمل بر غزلیات و قطعات و رباعیات و این دیوانی است نیکو و بیشتر آن در تصوف و نصیحت است و یک نسخه خطی آن به ضمیمه ٔ دیوان حافظ به شماره ٔ 202 و یک نسخه ٔ دیگر که علاوه بر غزلیات و قطعات و رباعیات او شامل دو مثنوی مذکور هم هست و در حاشیه ٔ دیوان کمال خجندی از اول تا آخر نوشته شده اند به شماره ٔ 266 در کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار جدید تهران موجود است. این اشعار از اوست:
از هرطرفی چهره گشائی که منم
در هر صفتی جلوه گر آئی که منم
با اینهمه گه گاه غلط می افتم
نادان کس و بله روستائی که منم.
#
نمیتوان خبری داد از حقیقت دوست
ولی بروی حقیقت حقیقت همه اوست.
#
از مسجد و میخانه وزکعبه و بتخانه
مقصودخدا عشق است باقی همه افسانه.
#
درملک عاشقی که دو عالم طفیل اوست
آن کس قدم نهاد که اول ز سر گذشت
#
قضا شخصی است پنج انگشت دارد
چو خواهد از کسی کامی برآرد
دو بر چشمش نهد وآنگه دو بر گوش
یکی بر لب نهد گوید که خاموش.
#
از افق مکرمت صبح سعادت دمید
محو مجازات شد شاه حقیقت رسید
راه به وحدت نبرد هر که نشد در طلب
جمله ٔ ذرات را از دل و از جان برید
#
در حرم وصل دوست زنده دلی راه یافت
کز همه خلق جهان بار ملامت کشید
وصلت اﷲ یافت قاسم و ناگاه یافت
زآنکه به شمشیر لا از همه عالم برید.
#
قاسم انوار چهار مرتبه پیاده به حج رفته و دو دفعه ٔ آن را با پای برهنه بوده است. رجوع به هدیه الاحباب ص 214 و مجمع الفصحاء ج 2 ص 27 و قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3532 و سفینه ص 175 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 617 و ج 4 ص 6 و 7 و 10 و 11 و ریحانه الادب شود.
جامی گوید اهل روزگار در قبول و انکار وی دو فرقه اند و از وی دو اثر مانده است، یکی دیوان اشعار مشتمل بر حقائق و اسرار وی که انوار کشف و عرفان و آثار ذوق و وجدان از آن ظاهر است و دیگر جماعتی که خود را منسوب به وی میدارند و مرید وی میشمارند و اکثر ایشان از ربقه ٔ اسلام خارج و در دائره اباحت و تهاون به شرع و سنت داخل میباشند. در تاریخ 830 هَ. ق. پادشاه وقت را کسی زخمی زد و به توهم آنکه این کار با وقوف سید قاسم بوده او را از شهر هرات اخراج کردند. وی به جانب بلخ و سمرقند رفت و از آنجا مراجعت کرد و در خرجرد جام متوطن شد و به سال 837وفات یافت و قبر وی در آنجا است. (نفحات الانس چ 1336 صص 593-595). ادوارد براون آرد دومین شاعر عصر امیرتیموری که جالب توجه است قاسم الانوار است. وی شاعری است صوفی، نکات مهمه راجع به تاریخ حیات وی را ریو در فهرست بدینگونه خلاصه کرده: (فهرست ریو ص 635) سید قاسم انوار در سراب (سراو) در ولایت تبریز به سال 757هَ. ق. / 1356 م. متولد شد. در علم شریعت شاگرد شیخ صدرالدین اردبیلی که یکی از اجداد صفویه است بوده و پس از وی نزد شیخ صدرالدین یمنی تلمذ نمود که او خود نیز از تلامیذ شیخ اوحدالدین کرمانی است. پس از آنکه چندی در گیلان اقامت نمود به خراسان رفت و در هرات ساکن شد و آن در زمان سلطنت تیمور و فرزندش شاهرخ است. در آنجا مریدان و شاگردان بسیار از اطراف نزد وی جمع آمدند و به قدری دارای نفوذ و عظمت گردید که شاه را تحت الشعاع خود قرار داد. عبدالرزاق در مطلع السعدین حکایت میکند که چون در سال 830 هَ. ق. / 1426م. شاهرخ در مسجد جمعه هرات مورد حمله ٔ احمدلر قرارگرفت و مجروح گردید، سید قاسم مورد سوء ظن میرزا بایسنقر واقع شد و گفتند که قتل در تحت حمایت او بوده است. از این رو سید ناگزیر شد که هرات را ترک گوید وبه سمرقند برود و در آنجا در ظل عنایت میرزا آلغبیک قرار میگیرد. معذلک چند سال بعد وی به خراسان مراجعت نمود و در خرجرد که شهری است در ولایت جام منزل گزید و هم در آنجا به سال 837 هَ. ق. / 1433 م. وفات یافت. (ترجمه ٔ تاریخ ادبیات براون ج 3 صص 514- 536).


شاه قاسم انوار

شاه قاسم انوار.[س ِ م ِ اَ] (اِخ) شهرت سیدعلی بن نصربن هارون بن ابوالقاسم حسینی یا موسوی. رجوع به قاسم انوار شود.

فرهنگ معین

انوار

(~.) [ع.] (اِ.) جِ نَور؛ شکوفه ها.

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ نور؛ روشنایی ها.

فرهنگ عمید

انوار

نور
[جمعِ نَور] [قدیمی] = نُور

فرهنگ فارسی آزاد

انوار

اَنْوار، نورها، روشنائیها (مفرد: نُور)، در اصطلاح بمظاهر مقدسه الهیه نیز اطلاق شده است،

فرهنگ فارسی هوشیار

انوار

جمع نور، روشنائی

معادل ابجد

انوار و پرتوها

878

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری